محل تبلیغات شما



تابحال با خود اندیشیده‏اید که چرا زندگی بازی بوم رنگهاست ؟ در طبیعت قانونی داریم به نام کارما که این قانون قانون عمل و عکس العمل، تابش و بازتابش و علت و معلول است. که بعضی آنرا تناسخ نیز می‏نامند که به نظر من این دو تفاوت زیادی با هم دارند و در زبان لاتین آنرا Karma می‏خوانند. قانون کارما می‏گوید : هر عملی واکنشی داشته و همچنین هر واکنشی خود واکنشی دیگر به دنبال دارد و این چرخه همیشه تکرار خواهد شد. قانون کارما میگوید شما در هر حال و روزی که باشید، در آسمانها یا در داخل زمین، پشت محکمترین قفلها و یا بر تخت سلطنت، کارمای اعمال شما دیر یا زود، به شما بازمیگردد. منظور اینکه هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی و یا از هر دست بدهی، از همان دست می‏گیری . به طور خلاصه این قانون می گوید : هر نیتی که میکنید و یا عملی که انجام می دهید دست به دست چرخیده و همانند آن به خودمان باز می‏گردد.کارما به معنایتاوان» است. بدین معنا که نتیجه ی اعمال نیک و بد فرد در زندگی کنونی و یا زندگی های بعدی وی تاثیر خواهد گذاشت. (تعریف غیر ادیان الهی) کارما از اعتقادات ادیان هند و بودا و ادیان آسیای جنوب شرقی است. و اعتقاد دین بودا و هندو در مورد قانون کارما : حیات آیندة هر جانداری بر حسب قانون کارما معیّن می شود و به موجب آن کردار، گفتار یا پندار هر فرد، موجب نتایج و سبب اموری است که سرنوشت حیات بعدی او را مشخص می کند. منظور از حیات بعدی این است که انسان پس از مرگ روحش وارد بدنی دیگر شده و در آن بدن مجددا شروع به زندگی می کند که کارما و عکس العمل اعمال آن انسان به این انسان بازخورد می یابد و در پیکر جدید متجلی می شود. بعضی افراد هم که فقط معتقدند کارما در بعضی رفتار ما نمایان می شود چنین می گویند : اعمال فعلی اطرافیان ما، تاثیر و اثر اعمال قبلی خود ماست . اگر ما حق کسی را پایمال می‏کنیم، اگر دل کسی را می‏شکنیم، اگر با صدای بوق اتومبیل خود در ساعت ۱۲ شب دیگران را می‏آزاریم، اگر پشت سر کسی غیبت می‏کنیم و یا حتی اگر خوبی می‏کنیم، دست افتاده‏ای را می‏گیریم، دل ناشادی را شاد می‏نماییم و یا کیسۀ سنگین برنج را از دست پیرزنی می‏گیریم، منتظر عین عمل یا شکل تغییر یافتۀ آن باشیم که شخصی دیگر در حق ما انجام خواهد داد.این قانون دقیقا بیان می‏نماید که هر نیت و فکری که داریم و هر عملی که انجام می دهیم، باعث تابش انرژیی به جهان هستی می شود که پس از مدتی (دیر یا زود) به خود ما بازمیگردد و در واقع ما باعث جذب آن فکر و یا عمل می شویم و آنچه امروز از خوب و بد به سرمان می آید، نتیجه نیات و اعمال خوب و بد قبلی ماست. (کمی شبیه قانون جذب است ولی تفاوت دارد) عمل ما دقیقا مانند یک بومرنگ عمل کرده و به سوی خودمان با شدتی بیشتر بازمی‏گردد. با این اوصاف این جمله که می‏گوییم زندگی بازی بومرنگهاست، کمی روشنتر می‏شود و باید توجه داشته باشیم که بومرنگ خود را به هر طرف پرتاب کنیم باز هم به سمت خودمان باز میگردد.                                                                                               منبع :odysseus


 

شما نمی توانید همیشه یک رفتار را تکرار کنید و یک مسیر را طی کنید و توقع داشته باشید که نتیجه متفاوتی دریافت کنید یا به مقصد متفاوتی برسید. اگر رفتارهای خود را بررسی نکنید و تغییر ندهید هیچ تغییری هم حاصل نمی‌شود. رفتارهای خود را بررسی کنید، ببینید که همیشه چه رفتارهایی انجام می‌دهید و به چه نتایجی دست پیدا می‌کنید. اگر نتایج را دوست ندارید روش‌تان را عوض کنید. !!!!!

اغلب مردم خیال می‌کنند که بر زندگی خود تسلط و کنترل کامل دارند و تمامی تصمیمات و انتخابات آنها با آگاهی و هشیاری انجام می‌شود، اما جالب است بدانید که مردم فکر می‌کنند انتخاب کننده ی آگاه هستند، اما غالبا این ناخودآگاه افراد است که برای آنها تصمیم می‌گیرد، انتخاب می‌کند و مسیر زندگی‌شان را تعیین می‌کند.

انسان زمانی که به دنیا می‌آید مانند لوح سپید است که پس از تولد باورهایی بر این لوح نوشته می‌شود. ناخودآگاهِ ما شاهد و شنونده تمامی اطلاعاتی است که در اطراف ما وجود دارد یا به نا خودآگاه ما داده می‌شود. کم‌کم باورهایی در این بخش شکل می‌گیرد که از حالا به بعد این باور‌ها مسیر زندگی فرد را جهت می‌دهند. بنابراین، اگر می‌خواهید موفق شوید اولین مانع بزرگ در مسیر موفقیت را از سر راهتان کنار بزنید. این مانع بزرگ، باورها و الگوهای مخرب و نادرست ثبت شده در ناخودآگاه است


فرض کنید مقاله ای در مورد رسوایی فلان بازیگر می خوانید. ما این مقاله را می خوانیم و می دانیم احتمالا شایعه است یا خیلی در مورد آن اغراق شده است. ما معمولا هرکلمه ای که در مقاله آمده باشد باور نمی کنیم یا فکر نمی کنیم که حتما باید بر اساس مقاله ای که خوانده ایم کاری انجام دهیم. افکار ما نیزشبیه همین مقالات هستند. مشکل اینجاست که ما داستان های ذهنمان را باور می کنیم و در آنها غرق می شویم.ما یک گام به عقب بر نمیداریم که بهتر بتوانیم آنها را ببینیم.ما در مورد افکارمان این سوالات را از خودمان نمی پرسیم: 
 1.آیا این فکر درست است؟ 
2.آیا این فکر مهم است؟ 
 3.آیا این فکر مفید است؟ 

 در ادامه روش هایی برای جدا شدن از افکار و داستان های ذهنی مان آمده است: 
 1.به افکارتان برچسب بزنید: به جای اینکه بگویید من بدبختم بگویید:من فکری در مورد اینکه بدبخت هستم دارم. به جای اینکه بگویید من امتحان رو خراب می کنم بگویید:من فکری در مورد خراب کردن امتحانم دارم. شاید تفاوت آنها ظریف به نظر برسد اما به شما کمک می کند متوجه شوید شما افکارتان نیستید. 

 2.از ذهنتان تشکر کنید: اگر افکار اضطراب زا دارید مثل:امیدوارم هواپیما سقوط نکند.امیدوارم خلبان با تجربه باشد بگویید:متشکرم ذهن من. متشکرم که تلاش می کنی امنیت مرا حفظ کنی اما در حال حاضر مشکلی برای نگرانی وجود ندارد. 

 3.افکارتان را آواز بخوانید:سعی کنید افکارتان را با آهنگ بخوانید. در این حالت افکارتان شکل احمقانه ای پیدا می کنند 

 4.روی داستان هایتان اسم بگذارید:بسیاری از اوقات افکار ما تکرار می شوند و داستان مشابهی دارند. مثلا وقتی در مورد این فکر می کنید که از پس کارها بر نمیایید بگویید: اوه داستان بی کفایتی شروع شد و فقط اجازه دهید افکار رد شوند و بروند. 

مهمترین نکته این است که یادتان باشد شما می توانید یک فکر و عمل متفاوت داشته باشید. قرار نیست هرچه افکارتان می گویند عمل کنید. درواقع می توانید یاد بگیرید افکار اضطراب آور داشته باشید و به کارتان برسید. 

با افکار منفی جنگ نکنید!

 

باربارا مارک وی 
مترجم: عاطفه محمدصادق


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها